مشاوره روانشناسي

درباره وبلاگ

مشاوره روانشناسي

تاثیر نوروفیدبک بر خلاقیت هیجانی چیست؟

پنج شنبه دوازدهم 12 1400

خلاقیت یکی از تظاهرات مهم شناخت است و تاریخچه طولانی در روانشناسی تعلیم و تربیت دارد. در واقع خلاقیت یکی از نه مهارتی است که باید در دوران دبستان و راهنمایی پرورش یابد. لذا یافتن راهکارهایی جدید برای سنجش و افزایش آن می تواند حائز اهمیت باشد. تورنس، خلاقیت را به عنوان نوعی مساله گشایی مد نظر قرار داده است. به نظر وی تفکر خلاق مختصرا عبارت است از فرایند حس کردن مسایل یا کاستی های موجود در اطلاعات، فرضیه سازی درباره حل مسائل و رفع کاستی ها، ارزیابی و آزمون فرضیه ها، بازنگری و یازآزمایی آنها و سرانجام انتقال نتایج به دیگران. از طرف دیگر نتایج نشان داده است حالت های هیجانی می تواند شناخت و رفتار را تحت تاثیر قرار دهد، به طور کلی تحقیقات زیادی رابطه بین حالت های هیجانی و خلاقیت را نشان داده است. در این زمینه آوریل در سال 1999 مفهوم خلاقیت هیجانی را مطرح کرده است و می گوید خلاقیت هیجانی عبازت است از خود به روشی جدید که بر اساس آن خطوط فکری فرد بسط یافته و روابط میان فردی او افزایش می یابد. بنابراین اوریل سه مولفه برای خلاقیت هیجانی معرفی می کند، آمادگی، نوآوری و اصالت/ اثربخشی. آمادگی، منعکس کننده درک فرد از هیجانات و تمایل او برای کاوش و جست و جوی هیجانات است. نوآوری یعنی توانایی تغییر هیجانات معمول و ایجاد حالت هیجانی جدید، اثر بخشی یعنی هماهنگی پاسخ خلاق با زمینه اجتماعی و فرهنگی به گونه ای  که برقراری روابط مطلوب با دیگران را ممکن سازد، در واقع اثر بخشی، پاسخی را توصیف می کند که متناسب با موقعیت باشد و یا پیامد سودمندی برای فرد یا گروه داشته باشد و اصالت یعنی اینکه هیجانات از باورها و اعتقادات و ارزش های واقعی فرد برخواسته باشد نه اینکه فرد متناسب با شرایط و موقعیت و بر خلاف باور و احساس خود هیجاناتی را بروز دهد. از نظر آوریل انسان در طول زندگی خود از والدین، معلمان و همسالات خود می آموزد که چگونه هیجانات خود را ابراز کند. در واقع خلاقیت هیجانی به غنی بودن زندگی هیجانی فرد اشاره دارد و شامل توانایی تجربه و بیان ترکیبات موثر از هیجانات است.

روش های افزایش میزان خلاقیت

روشن است که خلاقیت یک ویژگی ثابت شخصیتی نیست که بدون هیچ تغییر و تحول در وجود انسان نهفته باشد بلکه می تواند تحت تاثیر عوامل یا موانعی تقویت یا تضعیف شود. تورنس معتقد بود که میتوان خلاقیت را پرورش داد. تاکنون برای افزایش میزان خلاقیت روش های متعددی مورد بررسی قرار گرفته است که در چند دسته مشخص شده اند:

  • روش های آموزش و پرورش خلاقیت
  • الگوهای تدریس خلاقانه
  • شیوه های فرزند پروری
  • تمرین هایی برای افزایش خلاقیت
  • بازی ها.

اما غیر از این روش های قدیمی، در تحقیقات جدیدتر امروزه بررسی عصب شناختی خلاقیت با استفاده از ثبت الکتریکی امواج مغزی به طور گسترده ای مورد توجه قرار گرفته است در واقع امروزه تحقیقات مربوط به خلاقیت با استفاده از روش های مختلف، از جمله آزمایش های رفتاری و روش های مبتنی بر مغز انجام می شود و یکی از این روش ها نوروفیدبک است. نوروفیدبک یک نوع شرطی سازی عاملی است که فرد به وسیله آن می آموزد. دامنه امواج مغزی حاصل از فعالیت قشر مخ را در یک فرکانس ( بسامد ) خاص تغییر دهد. در این روش چهار موج مغزی ثبت می شود که عبارتند از : امواج دلتا ( بین 0 تا 4 هرتز) که بیشتر هنگام خواب وجود دارد، تتا ( بین 4 تا 8 هرتز) که بیشتر در حالت بین خواب و بیداری مثل مراقبه وجود دارد، آلفا ( بین 8 تا 13 هرتز) که در حالت آرامش وجود دارد و امواج بتا ( 13 تا 18 هرتز ) که در حالت توجه و تمرکز وجود دارد. این روش ایمن و بدون درد است که کارکرد و خود کنترلی مغز را به طرق مختلف بهبود می بخشد. افراد می توانند با فیدبک مداوم، آموزش و تمرین، الگوی امواج مغزی خود را بهبود بخشند. این عمل کنترل و انعطاف پذیری مغز را افزایش می دهد. برای مثال تحقیقات نشان داده اند که افزایش قدرت آلفا در قشر جلویی نیمکره راست می تواند قدرت ابتکار، تفکر واگرا و غلبه بر بن بست ها هنگام حل مساله را افزایش دهد. به طور کلی افزایش قدرت آلفا با افزایش عملکرد شناختی، بویژه چرخش ذهنی مربوط است. 

بسیاری از عملکردهای شناختی سطح پایین ( مثل ادراک و کنترل حرکتی) الگوهای نورونی شناخته شده ای دارند اما علی رغم پیشرفت های وسیع در نوروساینس، مبانی عصبی عملکرد های شناختی سطح بالا ( مثل تفکر، استدلال، خلاقیت) هنوز ناشناخته اند. علی رغم محدودیت دانش کنونی بشر از فرایند های عصبی پردازش های شناختی در مغز، می توان یک الگوی عصب شناختی قابل آزمایش از عملکرد های شناختی سطح بالا، از جمله خلاقیت ارائه کرد. 

رویایرویی با مسائل نامتجانس و ناهمگون در جهان، منابع محدود و پایان یافتنی و سرعت تغییرات، بیانگر اهمیت و لزوم وجود خلاقیت و شعله های بینش درونی برای مواجهه با عدم قطعیت ها است. انسان برای ادامه بقا و زندگی نیازهایی دارد و این نیازها به دلیل تغییر دائمی در خواست ها، تمایلات و روش های زندگی تغییر می کند، شرایط محیطی که انسان در آن زندگی می کند به طور روزمره در تغییر است. اگر انسان بخواهد برای نیازهای متغیر خود در شرایط جدید از همان راه حل های قدیمی استفاده کند در نهایت روزی فرا می رسد که راه حل های کهنه پاسخگوی شرایط جدید نخواهند بود و در این صورت، بقای انسان به مخاطره می افتد. پیدا کردن راه حل های نو در همه عرصه ها نیاز به انسان های خوش فکری دارد که آمادگی برخورد با این مسائل را داشته باشند و قبلا آن را فرا گرفته باشند. علاوه بر این، خلاقیت متغییری است که می تواند نقش موثری در برخی از ویژگی ها و توانمندی های ذهنی داشته باشد،  و اگر داشتن خلاقیت برای ادامه زندگی ضروری است و از طرفی می توان خلاقیت را با روش های نوینی که برای کودکان جذاب است افزایش داد پس بهت است در اولین گتم زمین های آن فراهم گردد و آن ها را به عنوان روشی برای افزایش خلاقیت به کار برد.

(0) نظر

شیوه های فرزند پروری چیست؟

يکشنبه اول 12 1400

خانواده ها برای کودکان خود حس تعلق و هویت ویژه ای را فراهم می آورند. محیط خانواده با فراهم آوردن روابط نزدیک، مهارتهای فرزند پروری قوی، ارتباط مناسب و مدل سازی رفتار های مثبت، می تواند منبع قوی برای حمایت از کودکان در حال تحول باشد. از سوی دیگر، این محیط می تواند محیطی مشکل ساز نیز برای اعضای آن باشد. این امر زمانی اتفاق می افتدکه حمایت های موجوددر این محیط دچار کاستی باشد. روابط خانوادگی به طور کلی اثر عمیق و بادوامی در برقراری رفتارهای کودک و ایجاد آرامش درونی، حرمت خود و به دنبال آن بر سلامت روانی، جسمانی، و اجتماعی کودک دارد. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد روابط نزدیک والد – فرزند، فرزند پروری خوب و فعالیتهای خانوادگی با کیفیت بر تحول و سلامت فرزند اثرات مثبت دارد. 

روابط والدین و فرزندان، نظام و شبکه ای در هم پیچیده است که در اثر کنش متقابل شکل می گیرد. این نظام با نظام های گسترده تر مثل محله؛ جامعه و کشور در ارتباط است و به صورت مستقیم و غیر مستقیم از طریق روش های تربیتی روی فرزندان تاثیر می گذارد. در این میان تاثیر خانواده، بر فرایند رشد بسیار بارز می باشد. جو حاکم بر خانواده و رفتار والدین در چگونگی احساس فرد از خود و توانایی هایش موثر است. 

در واقع فرزند پروری کار ساده ای نیست. این فرایند مستلزم تلاش و پشتکار، صرف وقت، شکیبایی، آمادگی مداوم برای پذیرش خطا و تعدیل رفتار تربیتی، باز بودن در برابر تجارب حاصل از نتایج و پیامدهای شیوه های تربیتی، یادگیری و گاه راهنمایی و مشاوره و بالاخره کسب خود آگاهی است. شیوه های تربیتی فرصتی است که فرزندان بتوانند، در شرایط موجود به وسیله ارزیابی روابط خود با دیگران تصویری مثبت از خویش بیافرینند. وقتی انتظارات و توقعات والدین یعنی آرمان های آنان درمورد فرزندانشان با توجه به واقعیت وجودی آنان باشد، تصویری که کودک از خود می آفریند، بسیار غنی و سازنده استو همین عامل موجب ایجاد اعتماد به نفس در فرزندان می شود. از طرف دیگر، سطح انتظار کودک از خود و دنیای اطراف هم به شیوه های تربیتی خانواده بر می گردد. 

مهارت فرزند پروری

مهارت های فرزند پروری شامل یادگیری مطالب درباره چگونگی رشد و رفتار کودکان و درک این که در هر سنی چه رفتاری از آنها باید انتظار داشت، یادگیری راه های مثبت و موثر برای کنار آمدن با رفتار های ناشایست، کسب مهارت در اطمینان خاطر دادن و محبت کردن به فرزندان و یادگیری خوب گوش دادن و صریح و قاطع صحبت کردن می شود. 

مطالعات درمورد شیوه های فرزند پروری

دانشمندان علوم تربیتی در بررسی شیوه های فرزند پروری، رفتار والدین را به دو دسته تقسیم می کنند: الف- پذیرش، محبت و گرمی در برابر طرد و خصومت. ب- سهل گیری، آزادی و خود مختاری دادن در برابر سخت گیری، کنترل، استبداد و توقع بالا داشتن. با توجه به این موضوع شیوه های فرزند پروریو پیامدهای آن در سه طبقه قرار می گیرد: 

  • والدینی کهدام دستور می دهند و فرزندان خود را طرد می کنند، موجب می شوند که فرزندانشان یا دعوا و رقابت را در پیش گیرند یا به این باور برسند که راه دستیابی به احساس تعلق، رئیس بودن است. 
  • والدینی که اهل تسلیم هستند و گاه کودک را به حال خود رها می کنند و گاه او را مورد توجه افراطی قرار می دهند، سبب می شود فرزندانشان به این باور برسندکه فقط آنچه به او مربوط است، اهمیت دارد و خواسته های هیچ کس دیگری مهم نیست. 
  • والدینی که به فرزندان حق انتخاب می دهند و با انها با محبت و صمیمیت رفتار می کنندو در عین حال محدودیت های معقول ایجاد می نمایند، به فرزندان خود یاد می دهندکه همکاری با مردم راهی برای با هم زیستن است. فرزندان چنین والدینی به این باور می رسند که همه مردم مهم هستند. 

شیوه فرزند پروری متعادل

یکی از ابعاد شیوه های فرزند پروری، محبت والدین به فرزندان است. اگر والدین فضایی ایجاد کنند که فرزندان بتوانند در منزل احساس آسودگی، آرامش و امنیت کنند، به والدین اعتماد خواهند کرد و مسائل خود را با آنان در میان خواهند گذاشت. تهدید، سرزنش، تکیه بر نقاط ضعف و گوش به زنگ بودن در مقابل خطاهای فرزندان در آنان احساس ناامنی ایجاد می کند. بر عکس خانواده با محبت، نوازشگر، مهربان و آرام موجب احساس امنیت و ایجاد جوی مبتنی بر اعتماد به یک دیگر می شود. اگر والدین هر روز هم به فرزندانشان بگویند که دوستش دارند به او آسیبی از حیث لوس شدن وارد نمی کنند. والدین موفق به فرزندشان نشان می دهند که او برای آنها منبع شادی و خوش بختی است. یافتن نقاط قوت و ستایش صمیمانه ی فرزند، در جایی که واقعا استحقاق آن را داشته باشئ نیز به او احساس دلگرمی و امنیت می دهد. 

وقتی والدین حدودی برای فرزندان قائل نمی شوند یا به خاطر مهربان جلوه دادن خود انتطاراتشان را از آنان کم می کنندیا اسباب بازی و جایزه را جایگزین محبت واقعی، خالصانه و بی شائبه می نمایند، کودک آسیب می بیند. اما چنان چه فرزندان احساس کنند که والدین صدقانه /انان را دوست دارند احساس امنیت و بی نیازی از آنان می کنند. متاسفانه گاهی والدین آن قدر درگیر رشد ذهنی و درس فرزندان می شوند که نیازهای اساسی تر از قبیل امنیت، توجه و محبت را نادیده می گیرند. نتیجه، ایجاد روابطی متقابل است که مدام به احساس ناکامی والدین و فرزندان منجر می شود. 

والدین باید بدانند انتظاراتشان باید برای فرزندان قابل درک باشد. در غیر این صورت او همواره در حال تلاش برای رسیدن به اهداف دست نیافتنی خواهد بود. این امر موجب جریحه دار شدن احساسات او می شود.  بچه ها در تمام سنین، نیاز به دستور العمل ها و راهنمایی های مشخص و روشن دارند. روشن نبودن انتطارات والدین گاهی نیز به علت این است که این انتطارات نیز برای خود والدین مشخص نیست. هدف از ایجاد انتطارات و محدودیت، هدایت فرزندان به سوی مسئولیت پذیری و آموزش انضباط خودکار است. آنان با این کار یاد می گیرند با دیگران همکاری کنند و به حقوق آنان احترام بگذارند. یاد می گیرند که هم نیازهای خودشان مهم است و هم نیازهای دیگران و نباید جهت ارضای نیازهای خود حقوق دیگران را زیر پا بگذارند.

(0) نظر
X